چرا مثل گذشته ها برای من نمی میری!؟
وحتی یک سراغ ساده هم از من نمی گیری
تو که گفتی سوار سرنوشت خویش می باشی
چه شد حالا چنین بازیچه ی دستان تقدیری!؟
تو مثل صبح شنبه زندگی از روت می بارید
ولی حالا شبیه عصر جمعه زرد و دلگیری
من از تو درس عشق و زندگی آموختم،بانو !
چرااز عشق، ازمن، ازخودت، اززندگی سیری!؟
الاغ لنگ بخت من به سربالایی تشویش
و اسب تندروی عمرم اما در سرازیری
و عشقی که در ایام جوانی منجمد گردید
به جنبش آمده حالا در این هنگامهی پیری
به باباطاهرعریان خبرده حال و روزم ر ا
سیه چشمی کمان ابرو زده بر بال مو تیری
نشسته تیر مژگونش به پیشانی احساسم
و بسته تار زلفونش به دست وپام زنجیری
واما تو ! تو ای بید پریشان خاطر تقدیر
چرااین سایه ات را از سر من برنمی گیری!؟
برگرفته از ermes3.blogsky.com
من از هستی نمی خواهم بجز پیش تو مردن را
نمی خواهم خوراکی جز غم عشق تو خوردن را
بازهم سپاس و دوصد درود و بدرود !
سلام بر آقای قادری عزیز
با عرض شرمندگی , ببخشیرد که بد قولی کردم در ارتباط با بررسی طرح جامع تایباد میگم
من همان دانشجویی هستم که برج8 به خدمتتان رسیده بودم واطلاعاتی در ارتباط با آثار تاریخی تایباد میخواستم که در اختیارم گذاشتید
در طول این مدت سرم خیلی شلوغ بود وراستش را بخواهید یک پروژه دیگه هم داشتم وحسابی از شما فراموش کرده بودم
به امید خدا هفته آینده کپی پروژه ها را براتان میفرستم واگر لطف کنید گواهینامه را به آدرس بندر عباس خ امام روبروی مجتمع بعثت پاساژ نخل وروردی یک انتهای رارو مغازهd27 ارسال کنید ممنون میشم
شماره تماس 09831480812