دوش دیدم...
دوش دیدم وسط کوچه روان دخترکی دلبرکی دلبرسیمین برکی خوشکلکی با نمکی
این طرفش خواهرکی آن طرفش مادرکی
دیدن آن دختر فتانه و آن مهوش جانانه و آن گوهر یکد انه مرا کرد چو دیوانه
شدم در عقبش و ا له و مستانه
دوان گفتمش ای یار فریبا چه قشنگی چه لطیفی تو چه محبوب و عفیفی
تو نه چاقی و نه لاغر به همه کار حریفی
به چنین قد و چنین بوی و چنین سوی و چنین خوی
دگر مادر گیتی به جهان دختر شایسته نزاید
. گشت آن دختر جانی زکلامم عصبانی ز ره
سخت عنانی ز سر تند زبانی 2 عدد سیلی جانانه مرا زد
لیک من از روی نرفتم عقبش رفتم و آنگه دهن غنچه صفت کرد ز هم
باز که تا فحش کند آغاز
که من گفتمش ای من به فدای دهنت جیغ بکش داد بکن ضجه و فریاد بکن
هر چه دلت خواست بکن
من نتوانم زتو ببریدن و محروم زعشق تو شدن چون زمن این کار نشاید
مادر دخترک گفت ای کله خر احمق نادان تو چه بی شرم و حیایی
تو مگردشمن مایی که چنین یاوه سرایی
تو مگر آدم بی معنی و بی معرفت و بی سروپایی
اما من چنین گفتمش از سر اخلاص چشم عاشق نتوان بست که معشوق نبیند
لب بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
خیلی زیبا و روان بود
این شعر را حدود ۴۵ سال پیش از حفظ میخواندم. اگر درست یادم باشه، اسم این نوع شعر "بحر طویل" بود.
آخرشو ننوشته
مادرش برگشت وگفت احسن ا... احسن ا... بارک ا... بارک ا... توبیا داماد مایی
تا جاییکه من یادنه شعر ناقصه و خلاصه شده و خیلی روانترمیشد خودتش
این شعر تا حایی که من بخاطر دارم متعلق به شاعر طناز ابوالقاسم حالت است که در دهه چهل مجله توفیق آنرا چاپ کرده بود من این شعر را تا همین الان به حفظ می خونم
این شعر از سروده های زنده یاد مهدی سهیلی است.بحرطویل هم هست.
خداوند رحمنش کناد