خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه سختی میکشد آنکس که از احساس سرشار است
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم که دگر چنین خطا ها نکنم
بوسه دادی و چو برخاست لبت از لب من توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم
XXXXXXXX
همیشه یاد رویت میکنم یار تو گل هستی مو بویت میکنم یار
اگر صد یار بیابم از دو عالم فدای تار مویت میکنم یار
XXXXXXXXX
برای چشم شهلایت بمیرم برای ناز لبهایت بمیرم
دلم خواهد که در هنگام مردن لبت بوسیده در پایت بمیرم
XXXXXXXXX
دو چشمانم به راه است کی میائی دل و جانم فدایت کی میائی
بیا یار جان که مردم از فراقت به دیده جای پایت کی میائی
XXXXXXXXX
افسوس زبیداد جفا بال و پرم سوخت چون شمع شب افروز زپا تا به سرم سوخت
فرق من و پروانه در این بود در عالم پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
XXXXXXXXX
در عالم بی وفا کسی خرم نیست شادی و نشاط در بنی آدم نیست
هر کس که در این زمانه او را غم نیست یا آدم نیست یا در این عالم نیست
XXXXXXXX
بگذار که تا می خورم و مست شوم چون مست شوم به عشق پابست شوم
پابست شوم به کلی از دست شوم از دست شوم نیست شوم هست شوم
وقتی که خورشید به پیشواز شب میرود و کوچه از صدای پای آخرین عابر تهی میشود با کوله باری از غم و درد میروم و تو را در کوچه های ساکت و آرام شهر تنها میگذارم
گریه نکن..
گریه نکن ای واعظ شکوفایی غنچه های باران
من باید بروم
تا با غم جدایی خود غم غربت را از جداره های دل عاشقان بزدایم
ولی بدان نبض عاطفه و امیدم هر لحظه بیاد تو میزند.
چرا مثل گذشته ها برای من نمی میری!؟
وحتی یک سراغ ساده هم از من نمی گیری
تو که گفتی سوار سرنوشت خویش می باشی
چه شد حالا چنین بازیچه ی دستان تقدیری!؟
تو مثل صبح شنبه زندگی از روت می بارید
ولی حالا شبیه عصر جمعه زرد و دلگیری
من از تو درس عشق و زندگی آموختم،بانو !
چرااز عشق، ازمن، ازخودت، اززندگی سیری!؟
الاغ لنگ بخت من به سربالایی تشویش
و اسب تندروی عمرم اما در سرازیری
و عشقی که در ایام جوانی منجمد گردید
به جنبش آمده حالا در این هنگامهی پیری
به باباطاهرعریان خبرده حال و روزم ر ا
سیه چشمی کمان ابرو زده بر بال مو تیری
نشسته تیر مژگونش به پیشانی احساسم
و بسته تار زلفونش به دست وپام زنجیری
واما تو ! تو ای بید پریشان خاطر تقدیر
چرااین سایه ات را از سر من برنمی گیری!؟
برگرفته از ermes3.blogsky.com
شیزن
در جنوب غربی تایباد روستای بسیار سرسبز با مردمان ساده و زحمتکش وجود دارد بنام شیزن که اگر چه آنچنان که باید به این روستا رسیدگی نشده است و کماکان از نظر بهداشتی ، حمل نقل و .... فقیر می باشد ولی بخاطر طبیعت زیبا و مثال زدنی اش برای مردم منطقه تفریحگاه بسیار با صفا و قشنگی بشمارمی رود خانه های روستا در داخل یک دره واقع که چهار طرف آن را کوههای عظیم و بلند مانند حصاری احاطه کرده است شغل بیشتر مردم روستا کشاورزی و دامداری می باشد عموما این روستا دارای چشمه های آب فراوان و درختهای بلند و تنومندی می باشد که نظرهر بیننده ای را جلب می کند . صدای آواز پرنده ها و صدای عبور آب آنچنان منظره ای را در ذهن تداعی می کند که در رویا فقط دست یافتنی می باشد منظره غروب خورشید و صدای قارقار کلاغها در فصل پاییز نیز یکی دیگر از مناظر زیبا و چشم اندازهای این روستا می باشد . در جنوب روستا سد عظیمی که توسط جهاد سازندگی برای مردم روستا راه اندازی شده نیز یکی دیگر از مناظر دیدنی روستا می باشد که اگر به قصد تفریح روزگاری گذرتان افتاد حتما تور و قلاب ماهیگیری یادتان نرود حتما پشیمان نخواهید شد . لذا از دوستان و هم شهریهای عزیزم که روستای فوق را تا بحال از نزدیک مشاهده ننموده اند . توصیه می نمایم حتما سری به این روستا بزنید و از طبیعت زیبای این روستا بهره مند گردید .